٣٠ سال است بانکها حسابرس داخلی ندارند
انگار قرار نیست ما از بحرانهای گذشته درس بگیریم. ٢٠سال پیش اختلاسی موسوم به ١٢٣میلیاردی گریبان نظام بانکی کشور را گرفت اما آن اختلاس بهانهای برای عبرت و اصلاح نشد. اختلاس ١٢٣میلیاردی به سههزارمیلیاردی و ١٢هزارمیلیاردی هم رسید اما باز هم گوشی بدهکار تذکرات و هشدارهای اهل فن نیست. سالها پیش در پی وقوع اختلاس رکوردشکن ١٢٣میلیاردی بر پیادهسازی نظام حاکمیت شرکتی تاکید شد اما مقاومت برخی در عدم اجرای چنین نظامی، همگان را تنها به یک گمانه میرساند و آن، این است که عزم و ارادهای برای مقابله با فساد وجود ندارد و تمایل برخی بر ادامه جریان سوءاستفاده و فساد در کشور است.
به گزارش شرق، در این میان کسانی هستند که درنهایت تخصص میتوانند از جریان فسادها و انحرافات موجود در نظام بانکی پرده بردارند اما با مدیرانی که تاب و تحمل افشای اطلاعات را از ناحیه زیردستان خود ندارند، مواجهند و گزارشها از عدم امنیت آنها حکایت دارد. بیتردید وضعیت نظام بانکی ایران در خوشبینانهترین حالت، شباهت عجیبی به اتومبیل در حال حرکت بدون ترمز یا پرواز هواپیماهایی بدون وجود برج مراقبت دارد؛ شاید به همین دلیل است که هرچند وقت یکبار شاهد افشای فسادها و اختلاسهای خارقالعاده در کشور هستیم. تشبیه منصور شمس احمدی از وضعیت نظام بانکی بدون وجود کنترلهای داخلی و از راه دور این است که ما فقط آتشنشان داریم اما هیچوقت برای جلوگیری از آتشسوزی تدبیری نمیاندیشیم.
منصور شمس احمدی از اعضای شورایعالی انجمن حسابداران خبره ایران و عضو سابق شورایعالی جامعه حسابداران رسمی در گفتوگوی مشروح با روزنامه «شرق» بر وجود حسابرس داخلی و کمیته حسابرسی در بانکها تاکید دارد و هشدار میدهد که در صورت ادامه وضعیت موجود به این منوال باید در انتظار اختلاسهایی با ارقام بیش از ١٢هزارمیلیارد هم باشیم. در دنیا آنقدر به وجود حسابرسان داخلی در بانکها اهمیت داده میشود که از آنها بهعنوان مشاوران ارشد مدیرانعامل بانکها یاد میکنند تا جایی که گفته شده است، مدیران بانکها از این حسابرسان داخلی حرفشنوی بسیار دارند اما در ایران همهچیز برعکس دنیاست. حسابرس داخلی در بانکهای ایرانی در اصطلاحی عامیانه به موی دماغ مدیران تشبیه شده است که نهتنها مدیران بانکها از آنها حرفشنوی ندارند بلکه گستاخانه به آنها میگویند که برای ما تعیین تکلیف نکنید.
آقای شمس احمدی، اقتصاد ایران از دهه٧٠ تا کنون با فسادهای مالی و بعضا اختلاسهای بزرگی مواجه بوده است. دهه٩٠ بیش از سایر دههها با فساد عجین شده بهطوریکه از همان ابتدا با اختلاس سههزارمیلیاردی همراه شد و سپس اختلاسها و فسادهای مالی دیگری ازجمله اختلاس ١٢هزارمیلیاردی و پروندههایی مربوط به بابک زنجانی، بیمه ایران و شاندیز را به خود دیده است. شاید بتوان به جرات گفت از همان ابتدای شکلگیری یک اختلاس و فساد بزرگ در اقتصاد ایران، آسیبشناسی دقیقی برای رفع بحران صورت نگرفته و بههمینخاطر شاهد تکرار فسادهای مالی بعضا با محوریت و نقش نظام بانکی بودیم. چرا در ایران پس از وقوع یک فساد، باز هم شاهد تکرار همان فساد با ابعادی بزرگتر هستیم؟
متاسفانه فرق ما با برخی جوامع دیگر در این است که وقتی بحرانی به وقوع میپیوندد، ریشههای وقوع آن بحران فراموش میشود و هیچوقت پیدا نمیشود. درصورتی که در جوامع دیگر اینطور نیست. در سال٢٠٠٢ رسواییهای مالی در آمریکا پدیدار شد؛ بلافاصله پس از آن به تحقیق در مورد ریشههای وقوع بحران پرداختند و اتفاقا آن بحرانها منجربه تصویب قانون حاکمیت شرکتی در آمریکا شد (قانون ساربنزآکسلی). بعدها مشابه این قانون در بسیاری از کشورها تصویب و به اجرا گذاشته شد. تجدیدنظر در مبحث کنترلهای داخلی یکپارچه (مدل کوزو) نیز نتیجه بررسی ریشههای وقوع بحرانهای مالی بود، اما متاسفانه ما در ایران چنین کاری نمیکنیم و هیچوقت به ریشهیابی بحرانها نمیپردازیم.
اولین فساد مالی بزرگ تاریخ ایران، در دهه٧٠، با اختلاس موسوم به ١٢٣میلیاردی شروع شد. شاید اگر ریشهیابی و آسیبشناسی صحیحی از وقوع آن بحران صورت گرفته بود، ما امروز شاهد فسادهای مالی با ابعاد سههزارمیلیارد، ١٢هزارمیلیارد، ٩٦هزارمیلیارد و ارقام نجومی ازایندست نبودیم. درست است؟
همانزمان که اختلاس ١٢٣میلیاردی بهوقوع پیوست، در سمینارها و کلاسهای درسی این مساله عنوان شد که باید دانشگاهیان و بانکداران در یکتحقیق جامع به ریشهیابی وقوع آن فساد بپردازند. ریشه اصلی بحران از عدمنظارت درونسازمانی ناشی میشود. اغلب نظارتهای ما برونسازمانی است، درحالیکه باید نظارتهای درونسازمانی تقویت شود. ٢٠سال پیش در دهه٧٠، حسابرسان و دانشگاهیان تاکید کردند که شرکتها باید کمیته حسابرسی داشته باشند و بحث حاکمیت شرکتی باید جدی گرفته شود، اما کسی گوش نکرد، بههمینخاطر از اختلاس ١٢٣میلیاردتومانی به سههزارمیلیاردتومان رسیدیم.